کد مطلب:36783 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

هر غفلتی مذموم نیست











آنها حتی عشق و محبت را مصادیق از خود بیگانگی دانسته اند. البته این سخن درست است كه در اثر محبت آدمی خود را درمی بازد اما از جایی به بعد خود را بازمی یابد. گذشتگان ما شاید از این حیث دقت بیشتری به خرج داده اند. آنها گر چه آدمیان را اسیر غفلت می دیدند اما ستون این جهان را غفلت می دانستند و لذا خواستار بیرون آمدن تام از غفلت نبودند:


استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است


هوشیاری ز آن جهان است و چو آن
غالب آید پست گردد این جهان


هوشیاری آفتاب و حرص یخ
هوشیاری آب و این عالم وسخ


ز آن جهان، اندك ترشح می رسد
تا نغرد در جهان حرص و حسد


گر ترشح بیشتر گردد ز غیب
نه هنر ماند در این عالم نه عیب


(مثنوی، دفتر اول، ابیات 2065 -2075)

عاشقی كه به دنبال معشوق می رود هم اسیر نوعی غفلت است:

[صفحه 310]

عاشقی كو در غم معشوق رفت
گر چه بیرون است در صندوق رفت


عمر در صندوق برد از اندهان
جز كه صندوقی نبیند از جهان


آن سری كه نیست فوق آسمان
از هوس او را در آن صندوق دان


(مثنوی، دفتر ششم، ابیات 4495 -4497)

اما این جهان از مجموع این غفلتها پا بر جا می ماند و بیرون رفتن از آنها برای همه مقدور یا لازم نیست.


صفحه 310.